English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (1943 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
strike while the iron is hot U تا تنور گرم است باید نان پخت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
make hay while the sun shines U تا تنور گرم است باید نان راپخت
Other Matches
kilns U تنور
furnaces U تنور
furnace U تنور
kiln U تنور
ovens U تنور
oven U تنور
chimney flow U سوراخ تنور
coke oven U تنور ذغالی
oven dry U در تنور خشک کردن
basset horn U قره نی دارای صدای تنور
make hay while the sun shines <proverb> U تا تنور گرم است نان را بچسبان
double coincidence of wants U زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
shall U باید
to have to U باید
should U باید
outh U باید
in due f. U باید
the f. of a table U باید
must U باید
maun U باید
ought U باید
there is a rule that... U که باید.....
i ougth to go U باید بروم
it is necessary to go U باید رفت
It must be granted that … U باید تصدیق کر د که …
We have to go as well. U ما هم باید برویم .
i must go U باید بروم
i ought to go U باید بروم
i ougth to go U باید رفت
how shall we proceed U چه باید کرد
it is to be noted that U باید دانست که
you must know U باید بدانید
one must go U باید رفت
ought U باید وشاید
it is necessary for him to go U باید برود
as it deserves U چنانکه باید
What can't be cured must be endured. <idiom> U باید سوخت و ساخت.
you must go U شما باید بروید
Water must be stopped at its source . <proverb> U آب را از سر بند باید بست .
Let us see how it turns out. U باید دید چه از آب در می آید
One must suffer in silence. U باید سوخت وساخت
You should have told me earlier. U باید زودتر به من می گفتی
I must leave at once. باید فورا بروم.
prettily U بخوبی چنانکه باید
you might have come U باید امده باشید
we must winnow away the refuse U اشغال انرا باید
to do a thing the right way U کاری راچنانکه باید
enow U بسنده انقدرکه باید
chicane U مانعی که باید دور زد
he must have gone U باید رفته باشد
meetly U چنانکه باید و شاید
comme il faut U چنانکه باید وشاید
it is to be noted that U باید ملتفت بود که
it is to be noted that U باید توجه کردکه
he needs must go U ناچار باید برود
shall i go? U ایا باید بروم
the needful U انچه باید کرد
to d. what to say U اندیشیدن که چه باید گفت
One must draw the line somewhere. <proverb> U هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند .
You must make allowances for his age . U باید ملاحظه سنش را بکنی
What must be must be . <proverb> U آنچه باید بشود خواهد شد .
how shall we proceed U چگونه باید اقدام کرد
It must be quiet. باید ساکت و آرام باشد.
There must be some mistakes. باید اشتباهی شده باشد.
it needs to be done carefully U باید بدقت کرده شود
parting of the ways U جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
loads U کاری که باید انجام شود
do the necessary U انچه باید کرد بکنید
I have some letters to write . U چند تا کاغذ باید بنویسم
you shoud rinse it in lukewarm water. U در آب ولرم باید آنرا آب بکشید
One must keep up with the times. U باید با زمان آهنگ بود
We must find a basic solution. U باید یک فکر اساسی کرد
I must take the kid to school . U باید بچه راببرم مدرسه
Protocol must be observed. U تشریفات باید رعایت شود
There must be a catch(trick)in it. U باید حقه ای درکار باشد
he is much to be pitted U بحالش باید رحم کرد
load U کاری که باید انجام شود
One must tackle it in the right way. U هرکاری را باید از راهش وارد شد
I must be going now. U الان دیگه باید بروم
I must make do with this low salary. I must somehow manage on this low salary. U بااین حقوق کم باید بسازم
i must answer for the damages U ازعهده خسارت ان باید برایم
if i know what to do U اگر میدانستم چه باید کرد
Two witnesses should testify. U دو شاهد باید شهادت بدهند
One must take time by the forelock . U وقت را باید غنیمت شمرد
some one must stay here U یک کسی باید اینجا بماند
backlog U کاری که باید انجام شود
backlogs U کاری که باید انجام شود
to which side do I have to turn? U به کدام طرف باید بپیچم؟
We had to queue [line] up for three hours to get in. U ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
Every day that you go unheeded, you need to count on that day U هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید
I've got to watch what I eat. U باید مواظب رژیمم باشم.
She must be at least 40. U او [زن] کم کمش باید ۴۰ ساله باشد.
why need he say that U چرا باید این سخن را بگوید
blank U فضایی در فرم که باید کامل شود
you ought to know better U شما باید بهتر از این بدانید
you must know this U شما باید این مطلب را بدانید
You must account for every penny. باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
A bitter pI'll to swallow. U چیز تلخ وناخوشایندی که باید پذیرفت
One must take the bad with the good . U باید خوب وبدش راقبول کرد
It must have a solid foundation. U اساس کار باید محکم باشد
You must have respect for your promises. U باید بقول خودتان احترام بگذارید
You ought to coordinate(harmonize) your plans (programs). U باید برنامه هایتان را هم آهنگ کنید
blankest U فضایی در فرم که باید کامل شود
Why should I take the blame? U چرا من باید تقصیر را به گردن بگیرم؟
How can you ask? U این باید واضح باشد برای تو
today of all days U از همه روزها امروز [باید باشد]
Only dead fish swim with the flow [stream] . <proverb> U در زندگی باید بجنگیم. [ضرب المثل]
integrand U جملهای که باید تابع اولیه ان را گرفت
You will need to spend some money on it. U تو باید برایش پول خرج بکنی.
operand U که باید توسط عملگرا اجرا شود
a bitter pill to swallow <idiom> U یک واقعیت ناخوشایند که باید پذیرفته شود
i know how to do it U میدانم چطور باید اینکار را کرد
How many times do I have to tell you that … U چند بار باید به شما بگویم که ...
We should be leaving now. U باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی )
disclose U یات چیزی که باید مخفی می ماند
Do I have to change busses? U آیا باید اتوبوس عوض کنم؟
I should bring you round to my way of thinking . U باید تو راهم با خودم همفکر کنم
disclosing U یات چیزی که باید مخفی می ماند
unauthorized U آنچه باید مجوز داشته باشد
We must settle the price first. U اول باید قیمت راطی کرد
It must be put up to the prime minister . U باید بعرض نخست وزیر برسد
There is some hocus – pocus . I smell a rat . Ther is a trick in it . U کلکی درکار باید باشد ( هست )
There must be some mistakes. باید اشتباهی روی داده باشد.
The football field must be marked out. U زمین فوتبال را باید خط کشی کرد
discloses U یات چیزی که باید مخفی می ماند
Do I have to change trains? U آیا باید قطار عوض کنم؟
actions U شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
action U شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
I must get hold of her at all costs. U بهر قیمتی شده باید گیرش بیاورم
Every crisis should be viewed [seen] as an opportunity. U هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
Where do I change for ... ? برای رفتن به ... کجا باید عوض کنم؟
current liabilities U بدهیهایی که باید در اینده نزدیک پرداخت شوند
job U مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
Do I have to pay a supplement? U آیا من چیزی اضافه باید پرداخت کنم؟
You must stick to your guns . You must take a firm stand in this matter. U پای این کار باید محکم بایستی
jobs U مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
a stitch in time saves nine <proverb> U علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
I don't know what to do with that. U من نمی دونم باهاش چه کار باید بکنم.
i will t. you for the book U شیر یا خط می کنم ببینم کتاب را کی باید بردارد
notify party U فرد یا شرکتی که باید به اواطلاع داده شود
reportable incident U اتفاقی که قانونا باید گذارش داده شود
now this man was lying U باید دانست که این مرد دروغ میگفت
task U کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
tasks U کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
to have to bite the bullet <idiom> U باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت
You really ought to take better care of yourself. U شما واقعا باید بهترمراقب خودتان باشید.
previous examination U نخستین امتحانی که درجه A.B در کمبریج باید داد
wicket U دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
wickets U دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
The craps should match the curtains. U پرده ها با قالیها باید بخورد ( جور در آید )
I'd U مخفف should I و Iwouldبمعنی من میبایستی و Ihadبمعنی من باید و من داشتم
if [when] it comes to the crunch <idiom> U وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت [اصطلاح]
loads U تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
We must inquire into this matter. U درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم
load U تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
you must a for that conduct U باید از این طرز رفتار پوزش بخواهید
executory contract U قراردادی که درزمان اینده باید اجرا شود
qualifying shares U سهامی که مدیران الزاما"باید خریداری کنند
Now, of all times! U از همه وقتها حالا [باید پیش بیاید] !
Those who lose must step out. U هر که سوخت (باخت ) باید از بازی بیرون برود
I must think things over. U باید راجع به این چیز ها فکر کنم
Where do I change for ... ? برای رفتن به ... کجا باید مترو را عوض کنم؟
I've got to watch what I eat. U من باید مواظب به آنچه می خورم باشم. [که چاق نشوم]
You have to change at London. شما باید در لندن قطار تان را عوض کنید.
Does it have to be today (of all days)? U این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟
You can't refuse me that ! U این [درخواست یا پیشنهاد مرا] را باید قبول کنید!
You have to listen to me. U شما باید به من گوش بکنید [ببینید چی می خواهم بگویم] .
I must make an early morning start. U باید صبح زود راه بیافتم ( حرکت کنم )
You will have to pay duty on this. شما برای این باید گمرکی پرداخت کنید.
I must make a special note of that. U من باید یادداشت ویژه ای برای این مورد بکنم.
Christmas comes but once a year. <proverb> U جشنها و تعطیلات را باید به عنوان اوقات ویژه در نظرگرفت.
round vowel U حرف صدایی که درتلفظ ان باید دهان یا لب را گرد کرد
proportional tax U مالیات که هرفرد بدون توجه به مقداراموالش باید بپردازد
We ought to (should)examineit in all itsaspects. U باید کلیه جهات وجوانب آنرا بررسی کنیم
scale of weights U جدول وزنهایی که اسب مسابقه باید تحمل کند
makeweight U مقدار کمبودی که باید به وزن چیزی اضافه شود
Babies should be classified as antidepressants. U نوزادان را باید در گروه داروهای ضد افسردگی قرار داد.
initialled U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
process U تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
entry U موقعیتی که باید پیش از ورود یک تابع انجام شود
initial U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
overhead U کد اضافی که برای سازماندهی برنامه باید ذخیره شود
operation U مدت زمانی که عملیات باید حلقه اجرا را طی کند
initials U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialling U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialing U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
demurrage U جهت این تاخیر مسبب ان باید خسارت بپردازد
he should better to led than U باید اورا دلالت کرد زور فایده ندارد
fractional reserve banking U بانک باید 02دلار ذخیره قانونی داشته باشد
processes U تعداد کارهایی که باید انجام شوند تا به هدف رسید
multiple U نتیجه و محل دستور بعدی که باید اجرا شود
vertical U تعداد خط وط که پیش از شروع چاپ مجدد باید رد کرد
initialed U موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
shifted U کد حروف ارسالی که نشان میدهد که کد بعدی باید جابجا شود
shift U کد حروف ارسالی که نشان میدهد که کد بعدی باید جابجا شود
succeeding spot U نقطه بعدی که توپ باید انجابه زمین گذاشته شود
queues U نرم افزاری که کارهایی که باید پردازش شوند را مرتب میکند
They must give not less than 2 weeks' notice. U آنها باید این را کم کمش دو هفته قبلش آگاهی بدهند.
dynamically U زیر برنامهای که هر با که فراخوانی میشود باید کارش مشخص شود
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1tink and grow rich
3Pakhmeh be farsi mannish chi mishe?
1they have to be self-consistently determined.
1 just got to figure out where to headمعنی این عبارت چیست؟
1ایا جمله من درست است؟How has changed … how he grew the last time I saw he .How he more lovely than after…how is lovely… how is…
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com